من سه راه بیشتر ندارم، یا خودمو...اما سیامک صفری هیچیک از راههای پیشنهادی خود را نمیگوید به جای آن گوشی تلفن را بر میدارد. او اصلا هیچ راهی ندارد و این چیزی است که تماشاگران آشنا با این بازیگر به خوبی آن را پیشبینی میکنند.
سیامک صفری با حضور در این نمایش چندمین همکاری خود را با کوروش نریمانی انجام میدهد و پس از این تجربیات مشترک است که آنها زبان مشترک یکدیگر را پیدا کردهاند. او البته برای بار دوم به یکی از آرزوهایش که همبازی شدن با فریده سپاه منصور است، نیز میرسد.
صفری که نخستین بار در نمایش «همسایه آقا» نوشته و کار حسین کیانی با سپاه منصور همبازی شده بود، برای دومین همکاری مشترک با این بازیگر با او تماس گرفت و او را دعوت به کار کرد.
سپاه منصور که تجربه خوشی از نخستین همکاری با او داشت بعد از خواندن نمایشنامه، آن را بسیار جذاب دید و پذیرفت که نخستین همکاری اش را با کوروش نریمانی انجام دهد: «متأسفانه آقای نریمانی را از قبل نمیشناختم و در جریان این کار بود که او را بسیار خوش ذوق و خوش فکر دیدم که کار کارگردانی را به خوبی میداند. ذهن او که پر از تخیل است به بازیگر کمک بسیاری میکند.»
او البته همبازی شدن دوباره با سیامک صفری را از بخت بلند خود میداند: «کسانی که با هم تجربه مشترک دارند به شیوههای کاری هم آشنا میشوند و میتوانند جدای از متن دست به نوآوری بزنند البته به شرط اینکه بازیگری قابل انعطاف مانند سیامک صفری در مقابل آدم بازی کند. او خیلی خلاق است و من تلاش میکنم خود را به او برسانم.»
سیامک صفری هم این تجربه مشترک را اینگونه توصیف میکند: «اولین بار که با خانم سپاه منصور همبازی شدم، نگرانی زیادی داشتم اما بعد او را بسیار با ظرفیت دیدم که برخلاف بعضی از ما اصلا مغرور نیست بلکه به همبازی خود میدان، فضا و پیشنهادات کاربردی بسیاری میدهد.
آرزوی هر بازیگری، داشتن یک همبازی خوب است تا در کنار یکدیگر چیزی را بسازند و او هم چنین بازیگری است که هرگز تکروی نمیکند و به بازیگر روبهرویش کمک میکند تا در این آفرینش مشترک سهیم باشد.»
دختر جوان خود را در حمام حبس کرده است. روز عروسی اوست اما او حاضر نیست از حمام بیرون بیاید و با پدر و مادر خود حرف بزند. پدر عصبی است و در این میان مادر از او میخواهد لحن سخنش را نرم کند: «
تو کتاب عشق به فرزند و خوندی
مال دیل کارنگی؟
آره همون دیل کارنگی
اصلا همچین کتابی نداره. چرا دروغ میگی؟
(زن با عصبانیت هر چه تمامتر بر سر شوهر خود جیغ میکشد): به درک...!!!
اما بعد تلاش میکند با لحنی نرم و ملایم دخترش را از حمام بیرون بکشاند. تلاش این زوج کمدی برای بیرون کشیدن دخترشان کاملا ناموفق است. پدر که چندان حال و حوصله ندارد به او میگوید: «اگر صدامونو میشنوی دو ضربه به در بزن اما اگر نمیشنوی یک ضربه بزن!» مادر دچار این خیال است که با دخترش روابطی کاملا دوستانه دارد اما زمانی که دختر ترجیح میدهد با پدرش حرف بزند، بد جوری به هم میریزد.
سیامک صفری و فریده سپاه منصور همچون همکاری اولشان در این نمایش نیز زن و شوهر هستند، زن و شوهری کمیک که رفتار کودکانه شان برای تماشاگر کاملا شیرین و دوست داشتنی است. ترکیب دلنشین آنها در این نمایش هم شبیه همان ترکیب با مزه نمایش «همسایه آقا» است. سپاه منصور با خنده میگوید: «در هر دو نمایش زن و شوهر بودیم منتهی با بیست سال تفاوت سنی!»
از او میپرسم با این تفاوت سنی کار برایتان مشکل نمیشود که با همان خنده قبلی میگوید باید ببینیم برای تماشاگر قابل باور هست یا نه !
خب شما چه میکنید که این قابل باور بودن اتفاق بیفتد؟ «من کاری از دستم بر نمیآید!» با این پاسخ همه به خنده میافتند و او ادامه میدهد باید دید کارگردان ما چه میکند.
اما سیامک صفری با همان لحن طنز همیشگیاش میگوید: «ما تفاوت سنی نداریم! ایشان هم سن و سال من است!» و بعد با لحن جدی تری ادامه میدهد: «بازیگر روی صحنه همیشه جوان است حتی زمانی که نقش پیر را بازی میکند.بازیگری اصولا یک انرژی است توجه به سن شناسنامه مخل بازی است و سپاه منصور هم آنقدر انرژی جوانی دارد که این تفاوت سنی دیده نمیشود بلکه تماشاگر شاهد موقعیتهایی است که توسط دو بازیگر ساخته میشوند بنا براین مهم این است که این موقعیتها به شکل باورپذیری ساخته شوند.»
دختر جوان اما نگران آینده است. او از ازدواج و پیامدهای آن میترسد. میخواهد با نامزدش حرف بزند.کوروش نریمانی و همسرش، پانته آ حمید خانی نقش زوج جوان نمایش را بازی میکنند. نریمانی ترجیح داد برای این دو نقش کوتاه که دیالوگهای کمی دارند از بازیگران دیگری استفاده نکند.
او که پس از یک سال و نیم انتظار خوشحال است که فرصت اجرای دوباره پیدا کرده میگوید: «خوشحالم که در این نمایش فرصت همکاری با سپاه منصور برایم پیش آمد. با اینکه او به نسل دیگری از هنرمندان تئاتر تعلق دارد، اما بهخوبی با شیوه کار ما هماهنگ شد و در طول تمرینات پیشنهادات بسیار خوبی ارائه میدهد.
ای کاش فرصت این همکاری مدتها پیش دست میداد و میتوانستم در نمایشهایی که متنهای خودم بودند برای او نقش مینوشتم اما حالا امیدوارم این همکاریها در آینده ادامه پیدا کند.»
سپاه منصور که تجربه کار در کارگاه نمایش را دارد، درباره همکاری با نسل جوان میگوید: «نسل جوان بسیار خلاق هستند اما کار با آنان برای من آسان است و این به سابقه فعالیت من در کارگاه نمایش برمیگردد.ما در آن سالها هم کمتر کار کلاسیک میکردیم و.بیشتر کارهایمان خلاقه و آوانگارد بود به همین خاطر به این نو آوریها عادت دارم و تئاتر را تنها یک جور نمیبینم.»
درست وسط جر و بحث پدر و مادر است که داماد سر میرسد اما این زن و شوهر از پس بیان ماجرا بر نمیآیند و او را راهی میکنند تا خودش با عروس جوان حرف بزند.
حتی با کمی دقت هم میتوان دید بخشهایی از این نمایش کاملا براساس نوع بازی صفری نوشته شده است: تکرارها، کلمات تکه تکه، شیطنتهای ظریف و... همه یاد آور بازیهای همیشگی این بازیگر پر کار تئاتر است. نریمانی در این باره توضیح میدهد: «این متن متعلق به نویسنده دیگری است.
تلاش کردیم فضا را برای تماشاگرانمان آشنا- و نه ایرانی - کنیم. چون یک اثر خارجی باید برای تماشاگر ایرانی جذاب و قابل درک باشد و این آشناسازی به معنای باج دادن به تماشاگر نیست بلکه به معنای برقراری ارتباط با اوست.»
او ادامه میدهد: «تغییرات اعمال شده بر متن حین تمرینات گروهی و براساس پیشنهادات بازیگران اتفاق افتادچون معتقدم بازیگران باید با فضا و شیوههای اجرایی مورد علاقه خود یک نمایش را اجرا کنند.»
اما سیامک صفری معتقد است این موضوع به همان داشتن تجربه مشترک بر میگردد: «این آشنایی بهدلیل همان شناختی است که کوروش از جنس بازی من دارد با این حال هر دو تلاش میکنیم این ویژگیهای ثابت را در ترکیبهای جدید قرار دهیم تا موقعیتهای تازهای در برخورد با تماشاگر آزمایش شود.»
منوچهر شجاع، طراح صحنه نمایش هم به گروه میپیوندد. نریمانی توضیحات لازم را به او ارائه میدهد. این طراح هم ناچار است مانند دیگر همکاران خود وظیفه طراحی و ساخت و ساز را بر عهده گیرد و به خاطر تعطیلی کارگاه دکور تئاتر شهر چند روزی تالار «سایه» را به کارگاه دکور تبدیل کند و این همان اتفاقی است که به گفته نریمانی جزو اتفاقات عجیب تئاتر است و این چنین است که طراحان صحنه همزمان به طراح، سازنده، نجار، جوشکار، دوزنده و... تبدیل میشوند علاوه بر آن نمیتوانند دکور را در خانه شان بسازند! بنا براین ناچارند سالن اجرا را به کارگاه دکور تبدیل کنند.